جدول جو
جدول جو

معنی عالم آب - جستجوی لغت در جدول جو

عالم آب(لَ مِ)
نشأۀ شراب و عالم شراب و حالت می نوشی. (غیاث اللغات) (آنندراج). حالت باده گساری. حالت می خوری. (از ناظم الاطباء) :
نیست باکم ازفلک امشب که با او می خورم
عالم آب است پندارم که آبش برده است.
آشوب مازندرانی (از آنندراج).
ترا که عالم آئینه عالم آب است
چه احتیاج به تحصیل بادۀ ناب است.
صائب.
ساقی چه دهی پند من این بزم شراب است
از گریه مرا منع مکن عالم آب است.
محمد قلی سلیم (از آنندراج).
هیچ منظوری ببزم می کشان چون شیشه نیست
عالم آب است آنجا سبزه مینا خوشست.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عالم آب
جهان مستی
تصویری از عالم آب
تصویر عالم آب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عالم آشوب
تصویر عالم آشوب
برهم زنندۀ عالم، کنایه از آنکه مردم را فریفتۀ زیبایی خود می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم آرا
تصویر عالم آرا
آرایندۀ عالم، آرایش دهندۀ عالم، جهان آرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالمتاب
تصویر عالمتاب
روشن کنندۀ جهان (خورشید) مثلاً خورشید عالمتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم غیب
تصویر عالم غیب
در فلسفه جهان دیگر، مقابل عالم شهادت، عالم آخرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم حس
تصویر عالم حس
عالم حسی، مقابل عالم غیب، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم ذر
تصویر عالم ذر
عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان محلات واقع در 6 هزارگزی جنوب محلات متصل به جادۀ دلیجان خمین، جلگه و آب و هوای آن معتدل است و 53 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، پنبه، صیفی است و شغل اهالی زراعت و سر راه ماشین رو واقع شده. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان کاغه بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 25هزارگزی شمال دورود کنار راه مالرو کاغه به همیانه. ناحیه ای است واقع در جلگه معتدل. دارای 279 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ مِ غَ)
آن جهان و جهان آینده. (ناظم الاطباء). مقابل عالم شهادت است. و مراد جهان معقول و مجردات نوریه است که غایب از عالم شهادت است و بالجمله عالم عقول و مجردات و اسماء و صفات حق تعالی است. و عالم آخرت را نیز عالم غیب گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَ / پِ)
تابنده و روشن کننده جهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
عالم آرای. آرایش دهنده عالم. پیرایندۀ جهان و زینت دهنده آن. (ناظم الاطباء) : اگر رأی عالم آرای ملک اشارت فرماید بگویم. (سندبادنامه ص 276).
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(کَ)
برهم زنندۀ عالم. بمجاز آنکه مردمان را فریفتۀ زیبائی خود سازد. بغایت زیبا. سخت خوش صورت و دلفریب:
پری پیکری بود محبوب من
بدو گفتم ای عالم آشوب من.
سعدی (بوستان).
گر در قیامتت هست این ناز عالم آشوب
خوش آفتی است در پیش هنگامۀ جزا را.
عرفی
لغت نامه دهخدا
تصویری از علم طب
تصویر علم طب
دانش پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم آرا
تصویر عالم آرا
آرایش دهنده عالم، پیراینده جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم تاب
تصویر عالم تاب
جهانتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم حس
تصویر عالم حس
عالم شهادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم غیب
تصویر عالم غیب
آن جهان و جهان آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالمتاب
تصویر عالمتاب
تابنده و روشن کننده جهان: خورشید عالمتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم آشوب
تصویر عالم آشوب
کسی که مردمان را فریفته زیبائی خود سازد، بر هم زننده عالم
فرهنگ لغت هوشیار
جهانتاب، عالم افروز
فرهنگ واژه مترادف متضاد